بس كه بردم محنت دنيا دگر جانم نماند
از اميد و آرزو گويي كه يك آنم نماند
سوخت قلبم چون شراري در كويري بي رمق
يار ِما ديد و ز اين آتش به آغوشم نماند
ساتَني آبيست اشك ِ ديده ي بيمار من
چشم من كور از فراق و چَشم بر راهم نماند
از شفق تا بر فلق همچون پري در آسمان
عشق را دادم به دستانش و او عشقم نماند
شد حريم چشم تو "بانو"هجوم ِتيرگي
پيشه ام شعر است و جز بر شعر افسارم نماند
نظرات شما عزیزان:
مهدی
ساعت12:10---16 مهر 1391
سلام
جیگرتوووووووووو الوی